نی نی ما عشق ما

تاسیانه

سلام به پسر خوشگلم وای مامانی کاش پیشم بودی و محکم می بوسیدمت . وقتی دیگران برام از عشق مادر و فرزندی می گفتند باورم نمی شد یه همچین حسی باشه نمی دونی و تا موقعی که بابا نشی متوجه نمی شی چقدر فرزند عزیزه .الان اینجوریه نمی دونم بعد که بیای چه حسی میشه مطمئناً صدها برابر بیشتر میشه البته باباتم همین جوره ما دوتا کلا همه فکر و ذکرمون شده پسرمون . امروز 18 هفته و دو روز هست که تو گل پسر تو دل مامانی هستی پریشب مامان فرشته و بابا مرتضی زحمت کشیدند و به رسم اصفهانی ها و به یمن وجود تو برام تاسیانه آوردند .خوردنی های خوشمزه ای مثل دلمه برگ مو و دلمه فلفل و دلمه قفقازی و کوفته تبریزی و مرغ شکم پر و... با یه اانگشتر خوشکل برای تبریک نی نی ...
27 ارديبهشت 1394

نی نی مون پسره

سلام پسر گلم همه وجود مامانی  امروز که دارم برات می نویسم اولین روزیه که می دونم نی نی تو دلم پسره . برات بگم از جریان تشخیص جنسیتت .دیروز توی 17 هفتگی رفتیم سونوگرافی . ساعت 3 با عمه منیره قرار داشتیم .با بابایی با هم رسیدیم خونه سریع ناهار خوردیم و راه افتادیم سونوگرافی خیلی شلوغ بود دوباره بابا و عمه رفتند سراغ همون خانمی که پیش دست دکتره . بعد از حدود یه نیم ساعتی صدا زد اسممو . رفتم تو با عمه بابا که خواست بیاد خانم منشی گفت آقایکم صبر کنید آخه یکی دیگم داخل بود که بابا گفت نه اصلا نمیام تا خوابیدم رو تخت خانم دکتر گفت چه زود باباش جا زد بگین بیاد تو که خلاصه محسن و منیره اومدند تو اتاق و جلو مانیتور ایستادند . منم از دکتر م...
22 ارديبهشت 1394

اولین لباسی که بابا محسن برا نی نی خرید .

سلام عزیز دلم کوچولوی خودم  پنج شنبه شب با بابایی و مامان مهین رفتیم مغازه های سیسمونی فروشی تو خ فلسطین .من که مشغول دیدن کالسکه ها بودم اومدم یهو دیدم بابایی برات یه بلوز خوشکل پسندیده چون نمی دونه هنوز پسری یا دختر یه بلوز طوسی پسندیده بود با جیب صورتی .هم به دخترا میاد هم به پسرا .گفتم محسن جان اینا را همش مامانی می خره رو سیسمونی اما می خواست حتما برات یه چیز بخره .وای یه موتور دیده بود یه موتور وسپای کوچولو گیر داده بود بخره برات می گفت اون هفته میام می خرم گرونم بودا .حالا نمی دونم شاید پسر باشی برات بخره شایدم بعدا بخره .نمی دونی قربونت برم دو روزه دارم قربون صدقه بدن کوچولوت میرم این بلوزه دستمه و قربون صدقت می رم ل...
19 ارديبهشت 1394

روز پدر و مهشید و محسن و نی نی توی راه

سلام سلام عزیزکم کوچولوی ناز نازی  بالاخره جواب آزمایش غربالگری هم اومد کلا یه روز طول کشیدا ولی من و بابایی استرس داشتیم هر کدوم تو خودمون و اصلا به رومون نمی آوردیم . پنجشنبه 10 اردیبهشت تصمیم گرفته بودم برا بابا جونت جشن بگیرم به مناسبت روز پدر و روز مرد .از صبحش باهاش هماهنگ کردم که عصر از ساعت 6/5 وقتش در اختیار برنامه های من باشه .آزمایشگاهم گفته بود جوابو ساعت 7/5 میده .خلاصه دوتایی خوشکل کردیم و سوار ماشین شدیم و محسن رفت سمت آزمایشگاه .اونجا پارک کرد و نگذاشت من پیاده بشم گفت خودم می گیرم و میام تا رفت و برگرده من کلی آیت الکرسی خوندم و صلوات فرستادم اخه ادم یهو هول می کنه  تو حال خودم بودم که دیدم باباییت د...
13 ارديبهشت 1394

بهترین هدیه خدای مهربون به مهشید و محسن

سلام نی نی خوشگلم عزیز دلم الان که دارم برات می نویسم آخرای ماه چهارم بارداریم دقیقا پانزده هفته و شش روز .هنوز نمی دونم دخملی یا یه پسر کاکل زری ولی هر چی باشی عشق منو بابا محسنی .ببخشید که دیر شروع کردم به نوشتن آخه میدونی توی اون ماهها ویار حاملگی یکم اوضاع را بهم ریخته بود همش مریض احوال بودم اما حالا خوبم . خوشگل مامان اگرچه من و بابا برنامه بچه دار شدنمون مال الان نبود آخه فقط یکسال از عروسیمون گذشته بود ولی وقتی اومدی خیلی خوشحال شدیم .فکرشم نمی کردم بابا محسنت اینقده ذوق کنه .من شوکه شده بودم یکم گریه کردم از تغییر می ترسیدم ولی ته دلم قند آب می کردن که تو اومدی بابات با این مسیج خبر اومدنت را بهم داد«مامان شدی ......
9 ارديبهشت 1394
1